موضوع : جایگاه عقل در معرفت دینی
قبل از پرداختن به موضوع بحث؛ یعنی « جایگاه عقل در معرفت دینی» و پاسخ به مسئلههای پیرامون آن؛ از جمله « مرز بین عقل و وحی»، « تعارض بین عقل و دین» و . . . باید به این مسأله بپردازیم که بکارگیری « عقل» در « معرفت دینی» چه لزومی دارد؟
اولا: خود قرآن، ما را به « خردگرایی» البته نه به معنای مصطلح، که به معنای صحیح آن، یعنی « بگارگیری عقل» دعوت میکند. خداوند میفرماید: « ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن» (نحل، 125) حکمت در آیه شریفه، به معنای حکمت رسمی و فلسفی نیست. حکمت « کل فکر حکیم» است. هر امری که لباس برهان پوشد و از چشمه اندیشه استوار نوشد.
همچنین حضرت سبحان میفرماید: « قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» ( بقره، 111). « هاتوا برهانکم» از مراتب مأموریت پیامبر (ص) است. خداوند می خواهد انسانها با دلیل و برهان سخن بگویند. بنابراین کسی که صرفا « عقل گرا» است، ممکن است در بسیاری از موارد، از مقصود باز ماند.
البته تصور نشود که همه سنگینی به دوش عقل افکنده شده است. با توجه به اینکه بخش عمدهای از معارف قرآن بر پایه اصول عقلانی استوار است، چگونه می توان عقل را از شریعت جدا کرد؟
قرآن کریم برای « وحدانیت حق» برهان اقامه کرده است. میفرماید: « قل لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا»[1] ( انبیاء، 22)
همچنین در آیه 91 سوره مؤمنون آمده است: « و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلی بعضهم علی بعض فسبحان الله عما یصفون» این آیه نیز، با زبان برهان اثبات میکند که « اله» دیگری غیر از حق تعالی وجود ندارد. میفرماید: اگر اله دیگری غیر از حق تعالی وجود میداشت « اذا لذهب کل اله بما خلق». پیامبر اسلام مکتب نرفته از جانب پروردگار برهان اقامه میکند. حضرت رسول اکرم (ص) مأمور ابلاغ است و ما مأمور به اندیشیدن آنها هستیم. کسانی که به شریعت اکتفا کرده و خود را از عقل محروم ساخته اند، برخلاف این آیات عمل کردهاند.
با مراجعه به کتبی چون « الاحتجاج» مییابیم که اهل بیت (ع) آیات توحیدی را با زبان برهان تفسیر کردهاند. « امام» بما هو «ا مام» به تفسیر برهانی آیات نمی پردازند، بلکه « بما هو معلم» تدریس میکنند. پس در این مقام، « تعبد» در کار نیست. زیرا، منهای اینکه امام است، به واقع آگاه می باشد، به عنوان یک اندیشمند، بر کرسی تفسیر این آیات می نشیند. گویی به احکام عقلیه ای که ما در درون خود درک می کنیم، ارشاد میکنند. نه تنها اهل بیت (ع) که قرآن هم در مقام یک معلم و با زبان عقل سخن میگوید. در سوره « حشر» میفرماید:
« و هو الله الذی، لا اله الا هو ملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون» ( حشر، 23)
هر کدام از این صفات مذکور، بحثی عقلانی را به همراه دارد. بنابراین ما مأمور به قرائت عقلانی قرآن هستیم. چنانچه حضرت سبحان میفرماید: « افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» ( نساء، 82) و این مأموریت با راهنمایی استادی خردمند و برهان هایی روشن انجام میپذیرد. براهینی که اگر در برابر آنها تسلیم نشویم باید قائل به « اجتماع نقیضین» یا « ارتفاع نقیضین» شویم.
با توجه به آیات ذکر شده، روشن میشود که « اصحاب اجتهاد» نباید خود را از ساحت قدسی و استوار عقل محروم کنند. پس برای فهم و درک معارف دینی، باید از زلال عقل نوشید و در فهم عقلانی آموزه های دینی کوشید.
ثانیا: اگر از « متن مقدس قرآن» خارج شده و از منظری « برون دینی» به قضیه بنگریم و حتی این آیات را نادیده بگیریم! ولی هرگز نمیتوانیم چشم خودمان را بر عصری که کره خاکی به یک « دهکده جهانی» تبدیل شده است، ببندیم.
ما امروز با دنیایی مواجه هستیم که اگر اندیشهای در غرب تولید می شود، چند لحظه بعد، در سایتهای مسلمین ظاهر میشود . مهمتر اینکه، حجم وسیع اندیشهها و تفکرات که از روی عقل و با منطبق خرد مطرح می شوند، منحصر به یک حوزه فکری نیست؛ چون همه حوزهها اعم از جامعهشناسی، سیاست، اقتصاد و . . . فعالانه تلاش میکنند.
در هر صورت اندیشه مطرح می شود؛ صحیح یا غلط، اما، آیا می توان به وسیله آیات و روایات با آنها مواجه شد. آنها مبنای ما را قبول ندارند که پذیرای آیات و روایات ما باشند! مبنای آنها عقلانی است. پس باید با همان مبنا پیش رفت. البته باید عقل را توسعه داد و از علوم دیگر هم یاری جست.
ما در کتب فقهی مسأله « کتب ضاله» را مطرح کردیم و اینکه باید مانع ورود آنها به عرصه فکر و اندیشه عمومی شد. اما امروز هر چقدر تلاش کنید که « اندیشه ضال» را در همان محدوده خودش کنترل کنید، نمیتوانید. غرب با منطق خودش به جنگ اخلاق و نبرد با تمدن اسلامی آمده است. آنها با شعار « جهانی سازی» در پی یکی شدن فرهنگ، اقتصاد، دین و . . . هستند. میخواهند همه انسانها یک انسان شوند. آن هم با اندیشه غربی.
مقابل این منطق، منطق عقل قرار دارد. پس باید، از 14 قرن مجاهدت عقلانی و تلاش علمی علمای خود بهره بگیریم. این میراث ماندگار را پرورش داده و به رویش بنشانیم. به عنوان نمونه؛ « وجود ذهنی» در فلسفه اسلامی مطرح شده است، اما کارساز نیست. باید آن را پرورش داد. به یک نظریه پاسخگو و بروز تبدیل کنیم. یک راهش این است که، وجود ذهنی مطرح شده در غرب را خوب بررسی کنیم.
پس در کنار تأکید آیات و روایات، ضرورت نیز ایجاب میکند که برای عقل جایگاهی را در معرفت دینی معین کنیم. البته نه به این معنا که شریعت را به دست عقل بسپاریم، زیرا « ان دین الله لایصاب بالعقول» گر چه باید حوزه « لایصاب» و مقصود از « دین الله» را بررسی کرد.
در دوران امام صادق (ع)، ترجمه متون در حوزههای مختلف علمی بویژه فلسفه هندی، ایرانی و چینی، زمینه را برای تحقق پویایی و نشاط علمی فراهم کرد. هم اندیشی و تضارب آرا و عقول بالا گرفت. آزادی اندیشه کار را بجایی رساند که « ابن ابی العوجاء» در کنار حرم شریف پیغمبر اکرم (ص) از مادی گرایی تبلیغ میکرد.
سؤال بنده این است: رویارویی امام صادق (ع) و اصحاب اندیشمند آن حضرت، چگونه و با چه زبانی بود؟ آیا در برابر این هجوم وسیع و متنوع فکری و فرهنگی صرفا با کتاب و سنت ظاهر گشت؟ یا با منطق عقلانی؟
رویکرد امام (ع) عقلانی بود. « توحید مفضل» که سراسر تشریح برهان نظم است، تولید شد. قابل توجه این است که این کتاب به زبان علمی و تخصصی روز املاء شد. اهل بیت (ع) بنا به ضرورت زمانی از اصطلاحات و زبان علمی دشمن علیه دشمن استفاده میکردند.
« ضرورت های زمانی» پشت انسان را می لرزاند. در غرب هفتهای نمی گذرد، مگر اینکه چند کتاب کلامی، که حاصل فکر و اندیشه و بحث متفکرین آنهاست منتشر میشود . اما سوگمندانه به اطلاع شما عزیزان برسانم که ما در هر ماه، به سختی یک کتاب کلامی تولید میکنیم.
حدیثی در « رجال کشی» نقل شده است که انشاء الله بر شما طلاب محترم منطبق است.
آقا رسول الله (ص) خبر میدهند که در هر برههای از زمان، انسانهایی وارسته، تأویل باطل گرایان، تحریف غالیان و دینهای ساختگی جاهلان را نابود میکنند. همانطور که آهنگران، کثافات روی آهن را به وسیله آتش پاک میکنند.
شما با تخصصی کردن رشته « کلام اسلامی» در « حوزه علمیه عالی نواب»، علاوه بر اینکه به آیات قرآن لبیک گفته و ضرورت زمان را درک کردهاید، ان شاء الله مصداق این حدیث شریف نیز میباشید.
بیش از صد سال است که خطر سهمناک تهاجم فرهنگی شروع شده است. ابتدا خاورشناسان اقدام به شناخت اسلام کردند، شناخت اسلام به نقد و انتقاد علیه اسلام تبدیل شد! و اکنون به تهاجم همه جانبه علیه اسلام رسیدهاند !!! در گذشته علیه قوانین اسلامی و احکام اسلامی کار میکردند. از ازدواجهای پیامبر، به ظلم علیه زن تعبیر کرده و « جهاد دینی» را تحمیلی تلقی میکردند در حالی که دین نباید تحمیلی باشد و سایر اشکالها که به گرد فروع میگشت. اما امروزه، وحی و نبوت را انکار میکنند. گاهی هم جسورانه تر عالم غیب را انکار میکنند.
قبل از اینکه لائیک در ترکیه حاکم شود و به جای خلافت اسلامی بنشیند، شیخ الاسلام ترکیه در سال 1322 ه ق. تلگرافی به مرحوم « آیت الله العظمی آخوند خراسانی (ره)» میزند که « ان هذا السیل الجارف باسم الحضاره الحدیثه، انطلق من المغرب الی المشرق». این سیل ویرانگر - عرب ها به بولدوزر میگویند جراجه - به نام تمدن جدید از غرب به سوی شرق آمده است. « اذا لم یکن امامه سد منیع» اگر در برابر این هجوم سد استواری نباشد، « یطیح بالدین الاسلامی و الحضاره الاسلامیه» دین و تمدن اسلامی را از بین میبرد. در همان زمان که این تلگراف زده شده در کشور ما گروهی وظیفه خود دانستند که در برابر این هجوم بایستند؛ از جمله مرحوم آقا شیخ « محمدرضا مسجد شاهی»، ایشان نوه برادر « شیخ المحققین» صاحب « الحاشیه» است که این بزرگوار، استاد حضرت امام (ره) بودند. آقای مسجد شاهی، نقد « فلسفه داروین» را در 2 جلد نوشتند. مرحوم « بلاغی» برای پاسخ به شبهات مسیحیان قیام میکند. آن مرحوم، به سامرا میرود و با یهودیان سامرا ارتباط برقرار میکند. زبان « عبری» را میآموزد. لذا شواهد خود را، مستقیما از تورات عبری نقل میکرد.
صاحب کتاب « الدین و الاسلام» یعنی مرحوم « سید هبه الله شهرستانی» با نوشتن کتاب « الهیئه و النجوم» توانست « هیأت اسلامی» را از « هیأت بطلمیوسی» جدا کند و با نگرشی قرآنی و با توجه به روایات، هیأت اسلامی را عرضه کند.
علمای ما همیشه پاسخگو بودند. آن بزرگواران به وظیفه خود عمل کردند. اکنون نوبت شماست!!! بنابراین مسأله شوم تهاجم فرهنگی ریشه در دوران امام صادق (ع) و امام باقر (ع) دارد. در همان زمان، زنادقه مسأله « تعارض عقل و دین» را مطرح کردند. در مقابل « اهل حدیث» و « اشاعره» که گمان میکردند صرفا با نصوص شریعت می توان پاسخگو بود، اهل بیت (ع) و دانش آموختگان مکتب آنها « تعارض عقل و دین» را برطرف کردند. آنها تعارض بین این دو منبع را محال میدانستند. وجود تعارض را، به فهم غلط از دین یا دریافت نادرست عقل، باز میگرداندند.
برای پاسخ به این تعارض که به تعارض « دین و فلسفه» مشهور بود دو کتاب در بحث توحید نوشته شد. یکی « توحید ابن خدیبه» و دیگری « توحید صدوق». « توحید خدیبه» را محدثین حنابله نوشتند که هم اکنون در عربستان سعودی، فراوان منتشر میشود . ابن خدیبه متوفی 311 ه ق است و مرحوم صدوق متوفی 381 ه ق. « توحید ابن خدیبه» سرشار از تشبیه، جبر و چیزهایی که عقل انسان، وحیانی بودن آنها را باور نمیکند. اما « توحید صدوق» از ابتدا تا انتها برهان است. دلیل و ابتکار است. هیچ تعبدی در آن نیست. « توحید ابن خدیبه» صد در صد نقلی است. به روایاتی که یهود و نصاری نقل کردهاند استناد شده است. اما « توحید صدوق» عقلی بوده و روایات را از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نقل کرده است. امام رضا (ع) نیز برای رفع تعارض عقل و دین بر برهان تکیه میکنند.
در این 20 سال اخیر پس از « داروین» عنوان مسأله عوض شده و تعارض علم و دین مطرح شده است. آنها میگفتند: دین قائل است که آدم بنفسه خلق شده در حالی که علم میگوید: انسان مستقل خلق نشده است بلکه از نسل یک حیوان دریایی است. در همین زمان، مرحوم « مسجد شاهی» کتاب « نقد فلسفه داروین» را مینویسد. مرحوم آیت الله طباطبائی (ره) در « تفسیر المیزان» مفصلا بحث میکند. بنابراین می توان گفت اسلام همیشه دچار این چالشها و کشمکشها بوده و خواهد بود.
امروز، « کلام جدید» گاهی رابطه دین را با علم و گاهی رابطه عقل را با دین به چالش میکشد. ولی همیشه عدهای بودهاند که سینه سپر میکردند و در برابر این چالشها میایستادند.
امروزه هم دو گروه « حس گرایان» و «عقل گرایان» در مقابل ما هستند. ما با هر دو در چالش هستیم. اسلام نه « عقل گرای محض» است و نه « حس گرای محض»؛ بلکه هم برای دریافت های عقلانی ارزش قائل است و هم برای دریافت های حسی. خداوند میفرماید: « هو الذی اخرجکم من بطون امهاتکم و جعل لکم السمع و الابصار و الا فئده لعلکم تشکرون» ( نحل، 87). قرآن به « سمع»، « بصر» و « افئده» - به معنای عقل - اهمیت میدهد. ما از براهین عقلی کمک گرفته و شریعت را منبع الهام میدانیم.
بنابراین با توجه به آیات و روایات و سیره معصومین و با توجه به ضرورت های زمانی روشن میشود که ما باید از عقل در معرفت دینی بهرهمند شویم.
سؤالات دانش پژوهان مدرسه علمیه نواب از حضرت آیت الله سبحانی (زید عزه)
سؤال: برخی؛ از جمله آقای « شبستری» قائل هستند در قرآن برهان وجود ندارد. زیرا برهان، استدلالی است که در آن از مقدمات بدیهی یا اثبات شده استفاده میشود . حال آنکه در قرآن استدلال هایی آمده است که مقدماتش اثبات شده نیست و اصولا پیامبر (ص) با کسی احتجاج نمیکرد بلکه صرفا مأمور ابلاغ خبر بود.
آیت الله سبحانی: جناب آقای شبستری، فرزند مرحوم آیت الله حاج آقا محمدکاظم شبستری - از اعاظم علمای تبریز - هستند. آقای شبستری مدتها برای مکتب اسلام کار کردند و پیش ما همدرس خواندهاند. ایشان قبل از آنکه معارف را در قم تکمیل کند، جهت مساعدت و همراهی با آقای دکتر « شهید بهشتی» به آلمان رفتند تا در خدمت آقای بهشتی (ره) باشند. آقای شبستری قبل از اینکه پایههای علمی و مایههای علمی خود را در قم قوت بخشند، در آلمان از کلاسهای مسیحیان استفاده میکرد. این شبهات از آثار شرکت در همان کلاسها است.
اما از ایشان سوال میکنیم که: قرآن میفرماید: « قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» ( بقره 111) وقتی خود پیامبر (ص) به مردم میفرماید: « برهانتان را بیاورید» پس خودش باید اهل برهان باشد. وقتی در رد اهل شرک میگوید: شما برهان بیاورید! چگونه شما این بت هایی را که نه خردی دارند و نه نفعی به شما می رسانند، می پرستید؟ آیا ا ین برهان نیست؟
سوره توحید سراسر برهان است. خدایی که صمد و بی نیاز است و نیازی به « ولد» ندارد. خدایی که مرکب نیست « لم یلد و لم یولد» است. آیا این حقیقت برهان نیست؟
مجموع آیات توحیدی با برهان همراه است. به زبان برهان بیان شده است و روشن است که وقتی انسان تحت تأثیر قرار میگیرد بدیهیات را هم منکر میشود !!!
سوال: آیا اهل سنت در تعارض « عقل و دین» کتاب مستقلی چاپ کرده اند؟
بله، کتابی به نام « ادع العقل بالنقل» گر چه این کتاب مورد تأیید بنده نیست.
تکلم و تعقل
بنام خداوند جان و خرد
هر که انسان را اندیشه بخشید تا کسب معرفت کند و خویشتن را به کمال نزدیک سازد و عقل را مایه برتری انسان بر سایر حیوانات قرار داد و رسم درست اندیشیدن را به وی آموخت.
در فرهنگ اسلامی، عقل مقام والایی دارد و به آن اعتبار بسیار بخشیده شده. از دیدگاه ما عقل، اول مخلوق خدا و مانند چراغیست افروخته فرا روی آنان که بسوی مقصود و معبود در حرکتند.
عقل دینی مستقیماً با روح انسان مرتبط است و او را قادر میسازد تا راه را از بیراهه و سره را از ناسره باز شناسد و هم اندیشه و هم کردار انسان را جهت میبخشد.
اما روح حقیقت جویی که خداوند در وجود آدمی نهاده است به همراه شبهه افکنی نفسهای پلیدی که همواره در پی گمراه ساختن انسانند و او را تا مجال یابند بسوی ظلمت رهنمون میشوند. بلکه از او همنشینی بسازند برای دوزخی که نشیمن دائمیشان خواهد بود، منادی درونی را وا میدارد تا پیوسته نهیب زند و انسان مسلمان را به پی جویی و اثبات یگانه گنج حقیقت و در عین حال دفاع و اثبات خردمندانه و دفع شبهات وارده از گزاره هایی که خداوند برای هدایت بشر بر رسول خویش فرو فرستاده است، فرا خواند.
اما در این راستا آنچه میتواند دستگیر باشد و بلکه لازمه تکلم است، افزودن پارهای از مواد منطقی به آنها میباشد که همان معارف افاضه شده از منبع فیض ازلی است و اندیشیدن بر اسلوب قواعد منظم عقلی که در آن بیشتر بر مسلمات و قطعیات تکیه می شود، البته بدور از تعصبات جاهلانه، تا در سایه آن بتوان دانشی را که به استنباط و توضیح و دفاع از عقاید اسلامی میپردازد و یا علم به احکام فرعی و اصلی که از ناحیه منشاء الاثر مطلق هستی توسط هادی فرستاده شده دست یازید.در این مقام که بدان تکلم گویند متکلم دیگر به تعقل صرف نمیپردازد بلکه بر اساس ایمان خویش به آموزه های وحیانی ای که دریافت داشته است اقدام به این دفاع مینماید.
علم کلام علم واحدی است که چون از زوایای مختلف در آن بنگریم به اندازه همان زوایا محصول آنرا متکثر خواهیم یافت:
1- نسبت به خود متکلم که استنباط عقاید دینی و رسیدن به عبادات خالصانه را برای او منجر میشود .
2- برای مخاطبان، آنکه ارشاد و الزام را بهمراه دارد البته به طریق حق.
3- در مقابل عقاید دینی، مبانی، تبیین، اثبات و دفاع را عهده دار میشود .
4- در مواجهه با علوم دیگر نقش پایهای را ایفاء مینماید و در نهایت زمینه استنباط، تبیین، تنظیم، اثبات و ردّ شبهات وارد بر دین و رد عقاید ضد دینی را پی ریزی میکند که حاصل آن رسیدن به یقین در اعتقادات، ارشاد مردم، محکوم کردن معاندان، حفظ عقاید دینی و ردّ شبهات، بنا نهادن اصول اساسی برای کلیه علوم دینی و صحیحتر شدن نیت و اعتقادات است و ثمره نهایی آن رسیدن به سعادت دنیا و آخرت میباشد.
بر این اعتقادیم که طی این طریق خطیر نیازمند ایمانیست استوار و روحیست قوی تا متکلم در پیچیدگیهایی مسائل عقلی راه خویش را گم نکرده و بجای در آغوش کشیدن کعبه مقصود از ترکستان کفر و الحاد سر بر نیاورد.
همچنین عقلی سلیم تا در این سنگلاخ طاقت فرسا کم نیاورد و سالک را در باتلاق متعفن جمود و تحجر فرو نگذارد.
حس اسیر عقل باشد ای فلان عقل اسیر روح باشد هم بدان
دست بستهی عقل را جان باز کرد کارهای بسته را همساز کرد
حسها و اندیشه بر آب صفا همچو خس بگرفته روی آب را
دست عقل آن خس به یک سو میبرد آب پیدا میشود پیش خرد
خس بس انبٌه بود بر جو چون حباب خس چو یک سو رفت پیدا گشت آب
چونکه دست عقل نگشاید خدا خس فزاید از هوا بر آب ما
آب را هر دم کند پوشیده او آن هوا خندان و گریان عقل تو
چونکه تقوا بست دو دست هوا حق گشاید هر دودست عقل را
پس حواس چیره محکوم تو شد چون خرد سالار و مخدوم تو شدا
مولانا